با تمام بی خوابی هایی که از شب گذشته داشتم ، سرموقع به کلاس استاد دهکردی رسیدم و از انجایی که حال خوشی نداشتم برای اینکه کمتر در دیدرس استاد باشم ، به صندلی ای در ردیف اخر پناه بردم :)
مشغول خود درمانی و خوردن قرص بودم که متوجه ورود استاد نشدم .
وقتی سرم رو بالا آوردم فهمیدم بعلههه زمان امتحان تایپ ده انگشتی رسیده
بیرون کلاس منتظر بودیم استاد اسم ما را از روی لیست بخواند و دو به دو امتحان دهیم .
وقتی نوبت اسم من و کتی رسید ، پشت میز نشستیم و استاد چند تا کلمه به ما گفت
از چهره کتی مشخص بود که از اوضاع تایپ خود راضی ست .
اما من ...
با دیدن چهره استاد استرس به جانم افتاد و تمام دانسته های خود (هر چند کم )را از یاد بردم و کلی خزعبلات تایپ کردم
اما به گمانم استاد متوجه رنگ صورتم و بی حالی من شده بود و گفت که روز امتحان نهایی بار دیگه از تو امتحان تایپ میگیرم
و من هم کلی خوشحال به سمت درمانگاه دانشگاه روانه شدم :))))